نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

یک دلیل برای عاشق شدنم ، یک بهانه برای زنده ماندنم ،
تویی آن دلیل و بهانه عاشقانه
یک هوای عاشقانه برای با تو بودن، همین هوای بارانی ،دستت درون دستهای من ، این است همان آرزوی رویایی
این نفسی که در سینه ام است ، این قلبی که با تو به آرزوهایش رسیده است ، این وجودی که محتاج وجود تو است ، این احساسات،همه در عشق تو جا گرفته است
ببین عشق تو چقدر مقدس است که زندگی ام با تو دوباره جان گرفته است
ببین چقدر دوستت دارم که خوشبختی را از لحظه ای که آمدی دیدم ، حس کردم و باورش کردم!
باور کردم که حضور تو در زندگی ام یک حادثه نبود ،روزی تو می آمدی، با اینکه من حتی فکر داشتن تو را هم نمیکردم
روزی که آمدی چه روز دلنشینی بود، روزی که بهم میرسیم چه روز مقدسی خواهد بود و روزی که از عشق هم میمیرم چه روز عاشقانه ایست
به عشق همان روز ،روز از عشق هم مردن، اینک عاشقانه همدیگر را میپرستیم تا به دنیا بگوییم این ما هستیم که عاشق همیم!
دلیلی نمیبینم برای زنده ماندن اگر تو نباشی ، نمیخواهم حتی یک لحظه نیز در فکر نماندن باشیم!
میگذرد روزی این شبهای دلتنگی ، میگذرد روزی این فاصله و دوری، میگذرد روزهای بی قراری و انتظار ، میرسد همان روزی که به خاطرش گذراندیم فصلها را بی بهار ، و از ترس اینکه بهم نرسیم شب تا صبح را اشک میریختیم
عزیزم بیا در آغوشم ،تو مال منی ، آرام باش که تو تا آخر دنیا ، دنیای منی ، بارها گفته ام و خودت هم میدانی که زندگی منی ، پس این هم بدان تو آخرین کسی خواهی بود که قبل از مردنم او راخواهم دید!



:: موضوعات مرتبط: شعر عاشقانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 1706
|
امتیاز مطلب : 107
|
تعداد امتیازدهندگان : 28
|
مجموع امتیاز : 28
تاریخ انتشار : پنج شنبه 26 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

همیشه با بدست آوردن اون كسی كه دوستش داری نمی تونی صاحبش بشی ، گاهی وقتا لازم هست كه ازش بگذری تا بتونی صاحبش بشی ، همه ما با اراده به دنیا می آییم با حیرت زندگی میكنیم و با حسرت میمیریم این است مفهوم زندگی كردن ، پس هرگز به خاطر غمهایت گریه مكن و مگذار این زمین پست شنونده آوای غمگین دلت باشدافسوس...آن زمان كه باید دوست بداریم كوتاهی میكنیم آن زمان كه دوستمان دارند لجبازی میكنیم و بعد...برای آنچه از دست رفته آه می كشیم



:: موضوعات مرتبط: شعر عاشقانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 2004
|
امتیاز مطلب : 63
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : پنج شنبه 26 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

يادم باشدكه زيبايي هاي كوچك را دوست بدارم حتي اگر در ميان زشتي هاي بزرگ باشند.
يادم باشد كه ديگران را دوست بدارم آن گونه كه هستند، نه آنگونه كه مي خواهم باشند.
يادم باشد كه هرگز خود را از دريچه نگاه ديگران ننگرم
كه من اگر خود با خويشتن آشتي نكنم هيچ شخصي نمي تواند مرابا خود آشتي دهد.
يادم باشد كه خودم با خودم مهربان باشم چراكه شخصي كه با خود مهربان نيست نمي تواند با ديگران مهربان باشد.



:: موضوعات مرتبط: شعر عاشقانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 841
|
امتیاز مطلب : 55
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : پنج شنبه 26 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

حضورت مثل یه رویاس
که تو شبهام پیدا شد
از این دلهره میفهمم،
که راهت سمت من واشد ..
یه جوری عاشقم انگار،
تو بی همتایی از خوبی
چه حسی داری از اینکه،
میون قلبم آشوبی..؟!
لبات و گرم می بوسم
دلم بیتاب میلرزه،
تمومه حسم از عشقت
تو اون ثانیه، بی مرزه..
تا از دستات وا میشم،
همش دلشوره میگیرم
یه روز آخر تو آغوشت ،
اگه قسمت شه میمیرم..
همیشه از تو میفهمم
خدا با من چقد خوبه
از اینکه عشق تو یک عمر
داره تو سینه میکوبه...



:: موضوعات مرتبط: شعر عاشقانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 791
|
امتیاز مطلب : 64
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

باز در پنجه ی تاریکی شب سوز این سینه ی من حسرت تست باز در سجده ی کفر آلودم یادت ایمان مرا با خود شست چشمت افسونگر احساس نیاز رقصت احیاگر بی تابی هاست هم در این خانه ی پر گشته ز آه یاد تو علت بی خوابی هاست باز هم وسوسه ی آغوشت هست و پی در پی خواهشهایم و چنین دانه ی انکار از تو خود جواب من و چالشهایم ای که احساس مرا می دانی بگشا چشم خمار آلودت تا ببینی که چه سوزانم من از نگاه دل و جان فرسودت وین همه راز که در شعر من است همه از باور تو جوشیدست کاش یکدم به کنارم آیی ای که عشقت به دلم روییدست ...



:: موضوعات مرتبط: شعر عاشقانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 921
|
امتیاز مطلب : 45
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : یک شنبه 22 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

یاد اون لبهای غنچه ایت یاداون لپهای پنبه ایت
یاد اون اخمای قشنگت اداهای رنگاورنگت
یاد اون حرفای عاشقونت زیربارون قدم های بی بهونت
یاد چشای مستونت نگاهای عاشقونت
یاد دعواهای کودکونمون قصه های عاشقونمون
یاد لالایی های شبونمون حرف های نگفتمون
یاد اون شب نشینی یامون تا صبح مسخره بازیامون
یاد گونه های خیست حرف های دل انگیزت
هر چه حسه توشعرامه حرف دلم لای کتابامه
هزارتاحرف نگفته دارم یه کوله بارغصه دارم
صد تا گلایه دارم یه کوله بار غصه دارم
دل فرهاد دارم رسم شیرین داری
عشق مجنون دارم ناز لیلی داری
قصه آشنایمون لحظه جدایمون
می مونه توی یادامون



:: موضوعات مرتبط: شعر عاشقانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 768
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : یک شنبه 22 اسفند 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد